سفارش تبلیغ
صبا ویژن

EMOZIONANTE
 
لینک دوستان

 

به نام خدا


یک کلیپی دیدم از مادری که چند روز فیلم گرفته بود از یک لنگه جوراب که روی زمین افتاده و همه اعضای خانواده بی هیچ واکنشی، از کنارش رد می‌شوند. می‌خواست ثابت کند که محال است کسی جز او، جوراب را از زمین بردارد.
این درست است که کارکرد مادر در منزل، خدمات‌رسانی به دیگر اعضای خانواده نیست و طبعا هریک از اعضا به تناسب سن‌وسال و نقشی که در خانواده دارند، مسئولیت‌هایی دارند.
اما قبول دارید مادر، سبب سکون و امنیت خانه است؟ اینکه بعضی از جزئیات را (مثل مثال فوق) دیگراعضای خانواده درک نمی‌کنند ولی او می‌بیند، یک چیز ذاتی است و در نهاد اوست. این لزوما به معنای بی‌مسئولیتی سایرین نیست. بلکه شاید به این معناست که دیگراعضا، به‌قدر مادر حساس و جزئی‌نگر نیستند و این حساسیت مخصوص مادر است.

همین حساسیت خاص مادر است که اضطراب را در نگاه فرزندانش یا غم را در سکوت همسرش درمی‌یابد. همین حساسیت است که او را پیگیر حال و هوای خانه و اهل خانه می‌کند.  و این حساسیت ذاتی، ضروری است، چراکه یقین می‌آورد که همیشه کسی هست که حواسش به همه‌چیز هست.
مادر، بی‌جهت فرشته امن و آرام خانواده نشده. او نماینده خداست و برای این کار، خلق شده است.


[ دوشنبه 102/12/21 ] [ 1:11 عصر ] [ آگاهی ]

 

به نام خدا


چند روز پیش ماجرایی در درمانگاهی در قم اتفاق افتاد که هنوز تیر و ترکشش در فضای مجازی در گردشه.
کاری ندارم که مسئولین ما بیش از هر چیز تخصص دارند در تولید بحران از هیچی!
کاری ندارم که اصلا اون روحانی داشته فیلم و عکس می‌گرفته یا اون خانم دچار توهم شده یا همه اینها برنامه‌ریزی شده بوده یا چی.
کاری به هیچ تحلیل و نگاهی در ارتباط با این ماجرا ندارم.


ولی یه سوالی دارم از اونایی که فکر می‌کنن باید قانون حجاب برداشته شه چون مملکت رو دچار بحران کرده‌اند.
اگر فرداروزی یه عده‌ای سازمان‌یافته، راه بیفتن توی دانشگاه‌ها برای ترویج هم‌جنس‌گرایی، همین بلوا رو راه بندازن، حاشیه درست کنن، فیلم و کلیپ بسازن، آتش‌افروزی کنن، خسارت بزنن، آدم بکشن، و ... عین همین جریانی ‌که سر حجاب به بار اومد، آیا معتقد خواهید شد که باید کوتاه اومد و هم‌جنس‌بازی را به رسمیت شمرد؟
این فقط یک سواله و روی سوالم هم با کسانیه که به شرع مقدس اعتقاد دارند. یک نفر پاسخ بده که در این صورت، تکلیف چیه؟!
آیا چنین اتفاقی دور از ذهنه؟ مثلا ما حجاب رو آزاد کنیم، مملکت آروم میشه؟ دیگه تبعات نداره؟

...............
پ.ن:
1.
روز جمعه خدمت خانواده معزز شهید عجمیان مشرف شده بودم. خواهرشون گلایه داشتند از اتفاقاتی که افتاده و کوتاهی مسئولین. اما می‌گفتن هیچ چیزی اینقدر آتش به قلب ما نمی‌زنه که دیدن بی‌حجابی‌ها و بی‌عفتی‌ها. می‌گفتن اینها رو که می‌بینیم داغ دلمون تازه میشه و پیش خودمون میگیم همینا روح‌الله رو کشتن.
کی می‌خواد جواب این جگرهای آتش‌گرفته رو بده؟ فردای قیامت کی می‌تونه مقابل شهدا سر بلند کنه؟
خون‌ها ریخته شده تا شجره انقلاب اسلامی جون بگیره، نازنینانی تکه‌تکه شدند، اسیر شدند، شکنجه شدند، نازنینانی هنوز چشم‌انتظار خبری از عزیزشون هستند.
به خدا که من حاضر نیستم به قدر یک "سکوت" در خون روح‌الله و آرمان و دیگران شریک باشم.
2.
باز میگن پس اختلاس و دزدی چی؟
با قانون‌شکن باید برخورد شه. مطالبه قانونی و پیگیری تا انجام کار، حق ماست. ولی اینکه منم از فردا به این بهونه، پشت هیچ چراغ قرمزی توقف نکنم، راه چاره نیست. هرکس به بهانه قانون‌شکنی دیگری، بخواد بی‌قانونی کنه، دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه.


[ دوشنبه 102/12/21 ] [ 12:45 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


اولا که وَلِنتاین نه و VALENTINO.

دیگه حالا که قرار به خارجی‌بازیه، بیا مفاهیمو از منبع اصلیش بگیریم. یکی برداشته یه جشن ایتالیایی رو بومی‌سازی کرده به زبون خودش، اونوقت ما هم ادای اون دومیه رو درمیاریم، ضایع نیست؟

قشنگ شیک بگین VALENTINO (مکالمه رایگان ایتالیایی هم داریم!  :) ).

قصه‌اشم هممون بلدیم دیگه؟ (بابا بچه‌دبستانیا این روزو به هم تبریک می‌گن. کیه که ندونه؟) الان ازمون بپرسن کریم‌خان زند که بود و چه کرد (2 نمره) اطلاع نداریم و مهم هم نیست. به ما چه؟

ولی بپرسن SAN VALENTINO که بود و چه کرد (سوال اختیاری) ششصد صفحه در مورد تمام نقل‌های مختلفی که در موردش وجود داره می‌نویسیم، با ذکر منبع!

بگذریم.

این ولنتاین ولنتاینی که رو زبون ماهاست و برای رسیدنش روزشماری می‌کنیم و دغدغه‌ی خرس و گل و شکلاتشو داریم، می‌گن روز عشقه.

چرا؟

اطلاع ندارم.

راست‌راستی نشد باهاش ارتباط بگیرم.

آخه من جهان‌سومی‌ام! (نگفته بودم؟)

ما جهان‌سومی‌های خاورنشین، خیال می‌کنیم روز عشق، روزیه که با هم ازدواج کردیم. واسه همینه که هر سال، به همونی کادو میدیم که پارسال باهاش بودیم. ما آدم‌های قوی و مستقلی نیستیم. بلد نیستیم و جرئتش هم نداریم همو بلاک کنیم یا با هم کات کنیم. فوق فوقش، یه خورده قیافه می‌گیریم. اونم باز دلمون طاقت نمیاره می‌ریم منت‌کشی.

ما با هم بزرگ می‌شیم، تجربه می‌کنیم، یاد می‌گیریم، می‌سازیم و گسترش می‌دیم. اسمشم می‌ذاریم زندگی.

و عاشق این زندگی هستیم.

ما جهان‌سومی‌های خاورنشینِ عاشقِ ساده‌ای هستیم که نه خیانت می‌کنیم، نه نگران خیانتیم.


هر روز همه آدما عاشقانه،

و هر روز تک‌تکمون مبارک و پر خیر باد.

پر از گل،

پر از شیرینی،

پر از شادی‌های راست‌راستکی.


[ چهارشنبه 101/11/26 ] [ 8:36 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا
سلام؛
هرچی در مورد "خِیر" گفته شه، باز کلی حرف باقی می‌مونه. اصن دامنه‌ی خیر، عجیب وسعت داره. آدم درموردش که فکر می‌کنه می‌بینه تمومی نداره.
یه چیز خیییلی مهم درمورد خیر -که بیشتر وقتا فراموشمون می‌شه و خوبه مدام به خودمون یادآوریش کنیم- اینه:
مَن جَاءَ بِالحَسَنَه ... یعنی کسی که بتونه خِیری رو همراه خودش به محضر پروردگارش بیاره.
نه اینجوری نخونین دیگه!
عه!

دوباره از اول:
کسی که بتونه خِیری رو همراه خودش بیاره.

یعنی چی؟
یه وقت هست ما خیلی کار خیر انجام می‌دیم، خیلی اهل محبت و دلسوزی و کار راه انداختنیم، خیلی بچه خوبی هستیم، ولی درنهایت، همه این خیرات رو همینجا می‌ذاریم و می‌ریم.
عین کسی که یه عالمه سنگ قیمتی جمع کرده تو بغلش و با خودش حمل می‌کنه، یهو یه تنه می‌خوره یا پاش می‌لغزه، همش می‌ریزه زمین و پراکنده می‌شه و زحمتاش هدر می‌ره.
آدم باید بتونه خیراتشو حفظ کنه و با خودش از مرز رد کنه.
اون نخ تسبیحی که مهره‌های خیرات رو حفظ می‌کنه و نمی‌ذاره گم شن، نمازه.
"نماز"، خیییلی مهمه. بی‌خود نیست می‌گن نماز "ستون" دینه. و می‌گن "اولین عمل"ی که ازش سوال می‌شه نمازه. و می‌گن اگه نماز فرد قبول نشه، "هیچ کار خیر دیگه‌"ای ازش پذیرفته نمی‌شه.
اول، نمازمونو باید درست کنیم. حیفه زحمت بکشیم، کار کنیم، سرمایه جمع کنیم، و بعد همه‌شو به باد بدیم.
حیفه.

.....................
پ.ن.
نماز اول وقت، شاه‌کلیده. هرکس تو زندگیش گرفتار شد (از هر نوعی)، نیت کنه نمازاشو اول وقت بخونه (نماز صبح هم جزو نمازهاست!). نماز اول وقت، همه‌جور قفلی رو باز می‌کنه... همه‌جور... حرف من نیستا... بپرسین.

 


[ جمعه 101/5/21 ] [ 11:37 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


یه مطلبی با موضوع "خِیر" نوشتم، همچین به دلم ننشست، حق مطلب ادا نشد!

اینجوری بگم بهتره:

بیایین برای هر خِیری که سر راهمون قرار می‌گیره، دست و پا بزنیم!

عین آدمی که داره غرق می‌شه و به هر دست‌آویزی که گیرش میاد، چنگ می‌زنه، اونجوری واسه خِیر دست و پا بزنیم.

نمی‌خواد هم کارهای حاد و بزرگ و ناممکن رو فقط خیر بدونیم. همین که موردی سر راهمون قرار می‌گیره و به قدر سر سوزنی، به اندازه یه حداقل ممکن، خودمونو بهش وصل کنیم، این مشارکت تو خِیره و یه جایی به دادمون می‌رسه. ما خییییلی به این خیرات محتاجیم، بی‌تعارف.

دو تا نکته مهم رو هم یادآوری کنم خیالم راحت شه :)

1. وقتی یه کاری ازمون خواسته می‌شه یا نه، اصلا به‌طور اتفاقی و غیر مستقیم از فعالیت و حرکتی باخبر می‌شیم، این کاملا برنامه‌ریزی شده است و خواست اهالی بالادست این بوده که این موقعیت نصیبمون بشه. این موهبته و هیچ‌جوره نباید خودمونو ازش محروم کنیم. حتّی ذره‌ای :)

2.گاهی آدم ناامید می‌شه می‌بینه هرکاری می‌کنه یه روی و ریایی تهش هست و بعیده فردا دستشو بگیره و به کارش بیاد. بله خب، معلوم نیست کدوم کارمون اینقدر از کدورت‌های هوا و هوس پاک باشه و اینقدر سبک و نورانی باشه که بتونیم با خودمون ببریمش اونور مرز. ولی حتی اگر اونور هم نشه بُرد، کار خِیر اینقدر برکت داره که همینجا تو زندگی دنیایی‌مون دیر یا زود اثرشو می‌بینیم. بالاخره خدا به قدر سر سوزنی به کسی بدهکار نمی‌مونه و تو مرام کریم نیست که محبتی رو هرچند ناچیز و بی‌مقدار، چند برابر جبران نکنه.

3. گاهی آدم واقعا هیچ کاری ازش ساخته نیست و دستش کوتاهه. اینجور وقتا همین که دلِ آدم همراهی کنه و برای پیش‌رفت اون خیر دعا کنه، به اون خیر وصل می‌شه. اگر هم زمانش گذشته و محروم موندیم، به قدر یه حسرت، یه "یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم" کارسازه.


..............

پ.ن. عه.. شد سه نکته.. ببخشید!

(می‌خواستم پی‌نوشت خالی نمونه... بسوزه پدر اعتیاد :) )


[ چهارشنبه 101/5/19 ] [ 10:19 عصر ] [ آگاهی ]

 

به نام خدا
سلام؛
آدمیزاد، مامور به خیره و چاره‌ای نداره جز اینکه از هر خیری که پیش پاش قرار می‌دن، استقبال کنه. چراکه معلوم نیست از اینهمه‌ای که خیال می‌کنیم ذخیره کرده‌ایم، کدوم پذیرفته. چقدرشو بتونیم با خودمون از گیت قیامت رد کنیم و به محضر مولایمان ارائه کنیم. چقدرش، خالصاً و مخلصاً، نور مطلقه و می‌تونه به عوالم بالا برسه.
"خیر" گاهی یه دعا، یه طلب خیره. گاهی یه لیوان آب دست کسی دادنه. گاهی یه لبخنده، یه کلام محبت‌آمیزه، یه ارتباط چشمی و قلبی آرامش‌بخشه. "خیر" اونجورا که فکر می‌کنیم پیچیده و دست‌نیافتنی و دشوار نیست.
اگر از هر طریقی به خیری دعوت شدیم، خوبه حتی در حداقل‌ترین شکل ممکن، بهش متصل شیم. حداقل‌ترین شکل ممکن، گاهی اینقدر خلوص داره که اونور مرز دستمونو بگیره.

............
پ.ن. شب عاشوراست. شب امضای سرنوشت عالم. امشب باید فرج عالم و آدم رو -هرجور هست- بگیریم. کم نذاریم.


[ یکشنبه 101/5/16 ] [ 10:3 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


طاقت‌فرساترین کار دنیا، تماشای قطره‌های سرم است که دانه‌دانه جاری می‌شوند و قرار است حالاحالاها اسیرت کنند.

دکتر که می‌رود، جریان را تندتر می‌کنم تا انتظار کمتری بکشم.

اصلا انتظار، طاقت‌فرساست.

کاش قطره‌ای بودم که با قطره‌های دیگر جاری می‌شدم در پیکره‌ی نیمه‌جان انسانیت.

قدری تندتر.

تا زودتر سر پا شود این اندیشه‌ی روشنِ در حالِ احتضار.

بلکه دریایی بسازیم که تلاطمش، تکان دهد دنیا را.

زیر و رو کند،

و از نو بسازد.

بلکه اینهمه سیاهی را بشوید و پاک کند.

بلکه حالمان خوب شود.

که از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.


[ جمعه 101/4/10 ] [ 5:3 صبح ] [ آگاهی ]

به‌ نام خدا

سلام؛ 


می‌گن سوره‌های مکی (سوره‌هایی که در مکه نازل شده‌اند) آیات کوتاه و کوبنده و مضمون تهدیدکننده‌ای دارن که مشرک‌ها بترسن و حساب ببرن. 

حالا کاری به اصل و نسب این حرف ندارم، ولی خدایی "إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ" کوبنده و ترسناکه؟! 

اصن اینکه می‌گی بازگشت ما به سوی خودته دل آدمو گرم می‌کنه.

همین که می‌گی حساب و کتاب کارهامونو خودت بر عهده گرفتی آدمو جسور می‌کنه. 

خیالم راحته که طرف حسابم تویی.

اگه غیر تو بود که اینهمه بی‌حیا نبودم! 

نه که ازت حساب نبرم،

نه که تو رو زبونم لال کم حساب کنم و بی‌خیالت باشم.

نه!

واسه اینکه از تو مهربون‌تر و بزرگوارتر سراغ ندارم.

از تو دل‌رحم‌تر و با گذشت‌تر نمی‌شناسم.

از تو دلسوزتر، از تو خوب‌تر، از تو بزرگ‌تر و حامی‌تر و دلواپس‌تر پیدا نمی‌کنم.

چه خوبه که طرف حسابمون خودتی.

چقدر آرامش‌بخشه.

چقدر خیال‌راحت‌کُنه.

و چه وحشتناک بود اگه می‌خواستی امور ما رو به کسی غیر از خودت محول کنی. 

چه ترسناکه اگه لحظه‌ای ازمون چشم برداری. 


..................

پ.ن. إلهِی لاَ تُخیِّبْ مَنْ لا یَجدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ، وَلاَ تَخْذُلْ مَنْ لا یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَد دُونَکَ


[ جمعه 101/3/27 ] [ 10:4 عصر ] [ آگاهی ]

به‌ نام خدا

سلام؛ 


"عادت" از اون ابزارهاییه که هم کارکرد مثبت داره، هم منفی. 

همونجور که قبلا گفتم :) چون ظرفیت آدم قابلیت کش‌سانی داره، نسبت به اتفاقات مختلفی که براش میفته -هر قدر تلخ- مقاومت می‌کنه، رشد می‌کنه، و در نهایت "عادت" می‌کنه. 

آدم عادت می‌کنه به غربت، به فقدان، به دوری، و به رنج بردن و درد کشیدن و ...  همچنان که عادت می‌کنه به سلامتی، به رفاه، به آرامش، و ... 

جوری که انگار همیشه اینجوری بوده و جز این متصور نیست! 

"عادت" از این جهت خوبه که یه جاهایی که کم میاری و به معنای واقعی کلمه بی‌چاره میشی، بهت قدرت ادامه مسیرو میده. 

اما از این جهت خوب نیست که آدم گاهی متوجه داشته‌ها و نداشته‌هاش نیست. 

گاهی "وجود" نعمتی برای آدم عادی می‌شه،

گاهی "غیبت" نعمتی عادی میشه (نمی‌گم "عدم" چون نمی‌تونم تصور کنم نعمتی برای مخلوقات "ممکن" باشه و پروردگار از ایجادش "دریغ" کرده باشه، بلکه میشه باور کرد شاید بنا به حکمتی، به "غیبت" دچارمون کرده باشه). 


مثلا آدم فکر می‌کنه همیشه اینجور بوده و خواهد بود که دنیا رو بی حضور امام معصوم علیه السلام تجربه کنیم.

عادت به این مصیبت، از خود این مصیبت سیاه‌تر و ترسناک‌تر و نابودکننده‌تره.


   ..................

پ.ن. 

1. چنان به تو خو گرفته‌ام که بدون تو انگار حجاب ندارم، ای ماسک! :)

2. دو روزه فکرم مشغولشه و چند ساعته دارم همین چند سطر رو می‌نویسم، از بس مجبور شدم قطع کنم، برم و برگردم و دوباره رشته‌های پراکنده افکارو ردیف کنم، خودم کلاف سردرگم شدم! فکر می‌کنم یکی از حکمت‌های خلقت شب برای بندگان بی‌نوا، همین باشه.

3. دقیقا 3 ماه دیگه (چو صبح آنجا که من پرواز دارم، قفس با بال توام آفریدند).


[ پنج شنبه 101/3/26 ] [ 2:12 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛ 

آدمیزاد، از این مرحله‌ی خاکی که میگذره، به چند نوع "حسرت" دچار میشه. یکی‌ش حسرت اون ساعت‌هاییه که با خواب هدر داده. 

از وحشت اون حسرت، ای خواب از تو بیزارم! 

 

..............

پ.ن: 

1. شاید راهکار خوبی باشه که آدم با وضو بخوابه چون به هرحال نمی‌تونه اصن نخوابه که! اینجوری لااقل انگار تا صبح عبادت کرده... لااقل.. انگار...  

2. جوون‌تر که بودم تعجب می‌کردم که مسن‌ترها چرا از یاد مرگ می‌ترسن و گریه می‌کنن. فکر می‌کردم شاید چیز دیگه‌ای اشکشونو درآورده. باور نمی‌کردم .. تا اینکه پا به سن گذاشتم.. ترسناکه!

  3. گاهی "پس‌نوشت" از خودِ "نوشت" طولانی‌تره، لاجرم!


[ دوشنبه 101/3/23 ] [ 1:59 صبح ] [ آگاهی ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 100
کل بازدیدها: 571059